۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

Goodbye dear Imran

27 ساله بود. اصلیتی بنگال داشت اما توی انگلستان متولد و بزرگ شده بود. هیچوقت از نزدیک ندیدمش و صداش رو نشنیدم اما هفته ای چند بار از طریق یکی از سایت های اینترنتی با هم در ارتباط بودیم. درباره گرافیک با هم گپ می زدیم و نسبت به کارهای همدیگه نظر می دادیم. اخلاق و رفتارمون خیلی به همدیگه شباهت داشت، سبک کارهامون هم تقریباً یکی بود. واسه همین رفاقت عمیقی بینمون وجود داشت. حدوداً 3 ماه پیش تصادف کرد. یه تصادف شدید که باعث شد بره توی حالت کما. یه 7-8 روزی توی اون حالت بود تا اینکه تونست عزرائیل رو شکست بده و دوباره برگرده به زندگی.
40 روز پیش گفت که تصمیم گرفته بره بنگلادش تا یه استراحتی بکنه و بعدش برگرده سراغ کار و زندگیش. خلاصه رفت اما با وجود گذشتن یک ماه خبری ازش نشد. فکر می کردم خیلی بهش خوش گذشته و تصمیم گرفته بیشتر بمونه. اما متأسفانه دیروز خبردار شدم که دیگه قرار نیست برگرده. واسه اینکه توی بنگلادش دوباره تصادف کرده و ایندفعه دیگه کارش به بیمارستان و کما و این حرفها هم نکشیده. اینبار عزرائیل پیروز شده.
باورم نمیشه که دیگه نمی تونم ببینمش... واقعاً باورم نمیشه.
.Goodbye dear Imran, Rest in peace my friend

۴ نظر:

Iman گفت...

خب من یک ایمان هستم که توی ایران زندگی می کنه!
توی وبلاگ سلمان عنوان وبلاگتو دیدم:
Goodbye dear Imran
اولش جا خوردم که قضیه چیه و ...
دیدم خب یه زمانی هم یکی می نویسه
.Goodbye dear Imran, Rest in peace my friend
بعد دیدم که نه اسم من ایمانه و اون عمران
چه فرقی می کنه!؟

یکـ عدد دختر گفت...

نمی دونم که چی بگم فقط میگم غمناک....

لی گفت...

بعضی وقت ها مممکنه شخصی رو نبینبم ولی انگار هزار ساله که اون رو میشناسیم ...
این جور مواقع قضیه پیچیده تر می شه ...

پشت پرده گفت...

وای، یه جورایی انگار نمیشه از دست تقدیر فرار کرد!!!
واقعا متاسفم، بهت تسلیت میگم