۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

...

الآن 3-4 ماهی میشه که همکار بسیاری از جوانان هم سن و سال خودم شده ام. به عبارت دیگه بیکارم. کارم رو که از 18 سالگی شروع کرده بودمش آخر سال 87 جمع کردم تا ایشالا برم سراغ اون کاری که واقعاً باهاش حال میکنم و فکر میکنم از شغل سابقم آینده دارتره. خدائیش بیکاری هم صفایی داره. یه بدی داره، صدتا خوبی... مثلآ نزدیک 3 سال بود که کاریکاتور نکشیده بودم، چون نه فرصت داشتم نه حس. چند تا کتاب بودند که خیلی وقته میخواستم بخونمشون اما فرصت پیدا نمی کردم. خیلی فیلم ها رو دوست داشتم ببینم اما ساعت 11-12 شب تازه از سر کار میومدم خونه. خلاصه خیلی کارهای دیگه بود که قبلاً بدلیل نداشتن وقت کافی نمی تونستم انجامشون بدم اما الآن چیزی که زیاد دارم وقته. اینا همه خوبی های بیکاری بودش اما بیکاری یه بدی هم داره و اونم اینه قبلاً وقت کمتری برای خرج کردن پس اندازم داشتم اما الآن اونقدر وقت دارم که هرچی پول توی اون مدت 6 سال جمع کرده بودم توی این 3-4 ماهه خرج کرده ام!

* این پست رو توی تاریخ 24 تیر 88 توی وبلاگ قبلیم نوشته بودم.

هیچ نظری موجود نیست: